از فانتزی های فاطمه !
از فانتزی های فاطمه اینه که یه شب که میاد خونه ما و من (سحر) از اتاق خواب (البته بیشتر مطالعه ) میام بیرون و لامپو خاموش میکنم , دراتاق رو کامل نبندم , همینطور که سرگرم بازی با فاطمه هستم و میگم کی از همه خانوم تره , و فاطمه کاملا بی توجهه داره همزمان با تماشای شبکه پویا و خوردن پفیلا , به جوجه اردکش میگه جیک جیک تا شام خوردن بهش یاد بده و صدای من من گفتن بقیه (حتی اقایون) بلندتر از فاطمه ست ), یهو یه کاری برام پیش بیاد و فاطمه در حالی که چشم همه رو دور میبینه , بدو کنه بره تو اتاق , بعد در بسته بشه و تو همون تاریکی دونه به دونه به کشف و ضبط همه چیزهای حساس برسه . مثلا خودکار نارنجی و سبزو بگیره تو دستاش و کل دیوار و پرده و کتاب ...